امروز با یه روحیه خاصی وارد یه مغازه ای شدم و شروع به توضیح دادن مزایای بیمه کردم
من : اقا پلاسکو رو یادتون هست چه بلایی سرشون اومد، اگه بیمه داشتن خیلی به نفعشون بود
یکی از مشتریای اون مغازه یه نگاهی به من کرد و گفت چشمای من رو نگاه کن
من : خوب
مشتری : می بینی یکیش با اون یکی فرق می کنه
من : اره چشم چپتون مردمکش یه مقدار کم رنگ تر هستش و به ابی می زنه ولی چشم راستتون میشی هستش
مشتری : تا حالا هم چین چشمی دیدی
من : نه
مشتری : می دونی چرا این جور شده
من : مادرزاددیه؟
مشتری : نه عزیزم ، سه سال پیش وقتی داشتم جوشکاری می کردم یه براده اهن پرید تو چشمم و چشمم عفونت کرد ، شصت میلیون تومن خرج کردم ، بیمه یه قرونم بهم نداد
همین که داشت اینا رو تعریف می کرد یکی از مشتری ها هم تازه ذهنش شروع به کار کردن کرد و هر چی خاطرات بیمه از همسایه ها و اشنا و فامیل داشت یادش اومد و شروع کرد به تعریف کردن که ای ال شد و بل شدو هیچی ندادن و
من موندم و یه عالمه ادم شاکی از بیمه . دیگه جایی واسه بازاریابی بیمه نمونده بود ناچار شدم باهاشون قاطی بشم و من هم تمام حرفاشون رو تایید کنم . البته حق داشتن خوب تو کشور ما بیمه ان چنان که باید حوادث رو به صورت کامل پوشش نمی ده ولی خوب من تقصیری نداشتم .
درباره این سایت